تقریبا همه ما غر میزنیم که چرا ایرانیها کتاب نمیخوانند. جالب است که حتی کتابنخوانها هم در چنین مواقعی درنگ نمیکنند و در غر زدن بقیه شریک میشوند.
چه بسا ریشه همه بیفرهنگیهای مدنی(!) را در پایین بودن سرانه مطالعه جستجو میکنند. این غر زدنها پشت و پناهی دارد به وسعت سازمانهای آماری؛ سازمانهایی که معمولا سعی در کم و زیاد کردن عدد سرانه مطالعه در کشور دارند، گاهی به اندازه دو دقیقه در سال (درست به اندازه یک بار مسواک زدن نصفه و نیمه) و گاهی به اندازه 79 دقیقه در روز.
با این شروع کلیشهای بهتر است که یادآوری کنم که من اهل نصیحت کردن نیستم و در این طومار قصد ندارم شعار کتابخوانی سر بدهم. بلکه به عنوان یکی از اهالی بازار نشر دوست دارم یک تجربه شخصی را با شما در میان بگذارم. تجربهای که به این همه «نخواندن» مربوط میشود.
کتاب مقدس!
بنا به عقیده و تجربیات من، سرانه مطالعه پایین در کشور ما ریشه در تفکرات ما نسبت به کتاب دارد. ملت ما، ناخواسته و به تدریج، آنقدر کتاب را مقدس کرد تا اینکه کمکم از زیر چراغ مطالعه و از روی میز لیز خورد و در قفسه کتابخانه و کتابفروشی آرام گرفت. کتابخانههای ما تبدیل شد به گورستانی از کتابهای خوانده نشده؛ کتابهایی که روزی با این نیت خریداری شدند که حتما خوانده شوند، اما حالا در کارتن موز گوشه انباری خاک میخورند.
این خود ما بودیم که کتاب را بزرگ، و کتابخوانی را روشنفکر مآبانه کردیم؛ امروز دست و دل مردم عادی به کتاب خواندن نمیرود، چرا که کتاب تبدیل شده به یک کالای لوکس که برای قشر متوسط به بالا تولید میشود.
بیایید با خودمان صادق باشیم. ما طوری خراب کردهایم که اگر فرداروزی قصاب محلهمان کتاب در دست بگیرد، مغزمان نمیتواند این پارادوکس بصری را طاقت بیاورد و شاید به این موقعیت طنز (و طنز موقعیت!) پوزخندی هم بزنید. آن خندهی غمانگیزتر از گریه همین است دوست من.
سریالهای بیمحتوا، رسانههای بیثمر
به عقیده من، این بازی یک متهم اصلی دارد: «رسانه»ای که مثل همیشه پررنگ و تاثیرگذار است است، اما این بار در جهت منفی. بسیار اتفاق میافتد که در سریالهای پرمخاطب، کتاب را به دست یک نقش آدمبهدور، روشنفکر مآب و غیرعادی دادهاند تا با این شمایل ناقص و نچسب نماینده قشر کتابخوانها را در این جنگل نقشهای کلیشهای بازی کند.
کمتر پیش میآید بازیگران عادی و آدمواری(!) آن سریال، که اتفاقا مردم عام با آنها همزادپنداری میکنند، کتابی ورق بزنند و مطالعهای داشته باشند. البته ورق میزنند، اما برای گرفتن فال حافظ و وصول خبر وصال یار در شب یلدا.
رسانه طوری رفتار میکند که انگار مطالعه یک کار لوکس و غیرضروری است. در حالی که کتاب باید وارد معمولیترین بخشهای زندگی معمولیترین مردم این سرزمین شود. بسیار جای تاسف است که این سیرک رسانهای تمامی ندارد و از سریالی به سریال دیگر منتقل میشود.
سرانه مطالعه در تلگرام!
عدهای گمان میکنند که تنبلی علت اصلی این سرانه مطالعه افتضاح است. در پاسخ میتوان گفت که مردم همین حالا هم مطالعه دارند، اما در تلگرام. چه بسا متنهای بلند، کمعمق بیخاصیت تلگرامی را میخوانند اما از خواندن محتوایی که در فرم کتاب باشد پرهیز میکنند.
مردم در شبکههای اجتماعی نشان دادهاند که با خودِ مطالعه مشکلی ندارند. همچنین قیمت نسبتا گزاف کتاب، هرچند که در هر صورت مانعی در راه مطالعه به حساب میآید، باز هم علت اصلی نیست. علت اصلی در زاویه نگاه ما به مقوله مطالعه است.
مدل ذهنی و ساختار فکری ملت ما تعیینکننده جایگاه آینده کشور ماست. تا زمانی که مطالعه کتاب در ذهن ما، و به تبع آن در سبک زندگی ما جایی نداشته باشد، فرهنگسازی سخت و زمانبر خواهد بود. فرهنگ ما معطل مطالعه ماست. بیایید بیشتر از این آن را معطل نکنیم. باور کنید که کتاب خواندن نه لاکچری(!) به حساب میآید، نه خندهدار و نه حتی خجالتآور. چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید.
ارسال دیدگاه شما